[منبع ۱؛ صفحه ۲۳] - [راسل ایکاف]:
یکی از سوءبرداشتهای مخربی که بیشتر مردم و از جمله مدیران را رنج میدهد، این است که تصور میکنند مسئلهها موضوع تجربهی مستقیماند. چنین نیست؛ مسئلهها تجریدهایی هستند که تفکر تحلیلی از تجربهها بدست میدهد. در واقع ما هرگز با مسئلهای قابل تفکیک از سایر مسئلهها روبرو نمیشویم. بلکه همیشه با موقعیتهایی متشکل از سیستمهای پیچیده که مسئلههای به غایت متعامل ایجاد میکنند، مواجه میشویم. من این سامانهی متشکل از مسئلهها را بیسامانی مینامم. یک برخورد متداول، این است که این بیسامانیها را به فهرستی از مسئلهها تقلیل دهیم، آنها را اولویتبندی کنیم و با هر یک از این مسئلهها جداگانه و بهمثابه پدیدههایی مستقل برخورد کنیم. در حالی که مدیریت اثربخش، مستلزم چارهی بنیادین بیسامانیها است؛ نه چارهی بهینه و یا چارهی نسبی مسئلهها.
چارهی بنیادین به معنی طراحی دوبارهی سیستمی است که با مسئله یا بیسامانی روبرو است؛ یا طراحی دوبارهی محیط آن سیستم، بگونهای که مسئله یا بیسامانی به کلی از میان برداشته شود و سیستم موردنظر بتواند در آینده بهتر از بهترین وضع امروزش عمل کند. خلاصه آنکه چارهی بنیادین، یعنی آرمانی کردن (to idealize).